2777
2789

ما چندسال باهم دوست بودیم یهو خودشون پاشون کردن تو یه کفش گفتن میخوایم بیایم خواستگاری مامانم چون خونه نداشت قبول نمیکرد خلاصه با اصرار من بعد یکسال مامانم راضی شد بیان حرف مهریه شد مامانم گفت ۱۰۰ تا سکه اونا گفتن وای نه خیلی زیاده ما روی ۵ تا یا ۱۴تا حساب کردیم مامانم گفت من با خونه نداشتن پسرتون کنار اومدم اونا گفتن نه خلاصه هی اونا میگفتن مامانم اخرش رسبد به ۵۰تا سکه گفت من ۵۰ تا کم شما هم ۵۰ تا بذارید من ک نمیتونم همش کنار بیام اونام گفتن نه ما ۱۴ نهایت دیگه ۲۵تا میزنیم مامانمم گفت پس بهتره این وصلت سر نگیره نه من اینجوری راضیم نه پدرخدابیامرزش 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

حق با مادرته چی فکر‌کردن خودشون پنج تا اخه واقعا خوب روشون شد

منم اصلا موندم چون اصلا ما اصراری به خواستگاری نداستیم اونا اصرار کردن بعد باگستاخی تمام گفتن یا ۵تا نهایت ۱۴تا بدون خونه

منم میدونم حق با مادرمه خیلی هم بهم برخورده

۵۰ سکه چیه آخه اون طرف اگ اونقدر دوست داره میتونه خانواده شو راضی کنه به ۵۰ سکه . الان کمتر کسی زیر 114 سکه می‌زاره 

دیدی بالاخره شد🥺✨
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز