فکر کن قرار اول مارو برد ابشار بلال گرفت خورد منم ذرت مکزیکی به مامانم دوبار تعارف زد مامانم گفت هیچی دیگ اصرار نکرد و چیزی نگرفت طبق سلیقه خودش
بعد اصلا ب من نمیگه بریم کافه یا رستوران
میگه بیرون رفتنی بگو بیام ببینمت فکر کن گفتم نمیام
یا گفت بیا بریم خرید واسه من ب سلیقه تو گفتم خانواده نمیزارن گفت بگو میریم فلانجا دور دور آی یه کلمه نگفت مثلا بگو میریم بیرون شام حرف بزنیم یا ....
چی بگم دوستش داشتم تو رویا باهاش رقصیدم میخواستم بله بگم ولی دیدم معرفمم گفت اره خسیسن سفتن بعد توجه کردم دیدم راست میگه