ما نیروی دریایی ارتش هستیم. خونه به دوش بودیم.
شرایط کاری سخت و حقوق پایین.
کل عمرم تو غربت گذشت. نه عروسی ها رفتیم. نه عقدها.
تو تولد ها هم نبودیم.
تو خونه های قدیمی 70 سال پیش زندگی میکردیم. انگار خمپاره خورده بود.
شهر غریب .... بچه ها خونه مادربزرگ نمیدونند چیه..
حالا بچه های خواهرم برادرم و برادرشوهرم و... حسابی کیف کردن.
مدرسه که نگم برات. بچههای من هفت تا مدرسه عوض کردن از این شهر به اون شهر.
واقعا فشار روحی زیادی روشون بود. چون مدرسه بچه عوض میشه. تو مدرسه جدید و محله جدید. بچه های دیگه اذیت میکنند. دانش آموز جدید را به زور میپذیرند.
خانواده ها هم سرد سرد...
از دل برود هر آنکه از دیده برفت..