فردا شب خونه دايي بزرگم همه دعوتيم نزديك هشتاد نود نفر بزرگو كوچيك ميشيم
از وقتي پدربزرگم فوت شدن خونه ايشونيم شب يلدا همگي
هر سال منو و مامانم سه تا جعبه شيريني ميبريم
وضع داييمم الحمدالله خوبه ولي خب رو خانمشو بچه هاش ميدونم كه فشار مياد نه از لحاظ مالي نه از لحاظ زحمت
من ديروز تو گروه گفتم
هركي يه چي بياره (با اين حال اصل زحمت رو دوش اوناس ولي خب يكم لاقل كمك باشيم )
من كيك ميارم
مامانم گفتن من دادم بيرون ميوه تزيين كنن
خاله بزرگه و وسطيم گفتن ما اجيل مياريم
زن دايي وسطيم گفت من اجيل زمستونه و پف فيل ميارم
زن داييو دختر داييام اولش خيلي تعارف كردن از حق نگذريم
زن دايي كوچيكم صبح زنگ زده خنده خنده تو كار برا ما درمياري😶 تو رو چه به اين حرفا ولشون كن يه شبه ما امشبم نميتونيم استراحت كنيم😶