یبار دیگه از بیرون اومدم خونه ارایش داشتم اصرار اصرار بیا بریم دعا خونه ی فلانی... رفتیم دعا موقع برگشت جلو دوستش گفت عروس منو نگاه میگی رفته عروسی... برگشتم گفتم از دخترت یاد گرفتم... یعنی یخ زد همونجا و مقوله ی گیر دادن به ارایش پایان یافت... الانم جلو غریبه ها زیاد چیزی نمیگه چون میدونه یهو برمیگردم ی چی جوابش میدم کم میاره😂
دوران نامزدی خیلی ساده بازی در آوردم خیلی محبت کردم خیلی کوچیکیشون رو کردم
ولی الان یکسال و نیمه که زیر یه سقفیم فقط دوری میکنم
چون تو یه ساختمونم هستیم بیشتر ازین بابت زورش میاد که چرا زیاد محل نمیدم بهش
تو یه ساختمونی این بده ولی سعی کن قوی باشی اهمت نده بهش تو کار خودتو بکن تازه عروسی کم کم قلقشون میاد دستت اوایل همه همینطورن خواهر، منم اوایل خیلی رو میدادم به مادرشوهرم و ۳تا خواهرشوهرام به خاطر خود شیرینی بعد دیدم دارن دور ورمیدارن و پرو بازی در میارن دخالتای بیجا میکنن حرمت نگه نمیدارن دیگه خود واقعیمو نشونشون دادم 😂 خدا شاهده الان دیگه یه تنه بشین پاشو میدم به هر ۴ تاشون زبونشونو کوتاه کردم
باریکلا به شما 😁
راستش میدونی چیه ، اواخر دوران عقد یه بحث بزرگی بین ما پیش اومد همونجا همه حرمتا از بین رفت
من حتی قبل از عید امسال هم رفتم پایین که صحبت کنم بحث رو تمومش کنم کش ندم باز مادره دور برداشت هر دقیقه حرف و تهمت و غیبت هاشو از طبقه پایین میشنیدم دیدم نه این آدم بشو نیست احترام سرش نیست
دیگه خلاصه الان فقطططط بی محلی میکنم
خواهرانه بخوام بهت بگم اول شوهرتو بکشون سمت خودت و مطیع خودت کن بعد شروع کن مظلوم نمایی که تو اصلا پشت من نیستی و… دعوا نکن فقط مظلوم نمایی کن جوری که مثلا به تو داره ظلم میشه همش باید کاراشونو کنی اما حتی تشکرم ازت نمیشه و این داستانا ،بگو من خونه بابام کار نمیکردم که الان بیام خونه مادر تورو تمیز کنم ، مغز شوهرتو شستشو بده دختر ساده نباش شوهرت سمت تو باشه مادر شوهره دیگه زبونشو کوتاه میکنه ، مثلا مهمون اومد براش خودتو بزن به بیحالی و مریضی تکون نخور از خونت هزارتا روش هست بپیچون
