اگر ترسیدی یا هرکسی ترسیده من گردن نمیگیرم 😂😂مسئولیتش با خودتون
یک دخترعمه دارم وقتی ابتدایی بودیم بشدت اهل هیجان و احضار و این چیزا بود
در واقع نازی دخترعمم نیست نوه عمم هست
هروقت میومد شهرستان خونه مادربزرگش که کسی نبود با دخترعموهام که دو سال ازش کوچبکترن مراسم احضار روح انجام میدادن
خلاصه کنم چون خیلی طولانیه
یک روز با یکی از دخترعموهام اومد خونه ما
حالشون جوری بود که انگار شوکه شده بودند
نازی یک تیک گرفته بود هرپنج دقیقه صدای واق سگ از خودش درمیآورد
حتی صحبت میکرد یهویی وسط حرفش صدای واق سگ درمی آورد من جدیش نگرفتم فکر میکردم میخوان اذیتم کنند هرچند من کلا آدم ترسویی نبودم همه میدونستن
اسباب بازی هامو برای نازی و دخترعموم آوردم
مشغول بازی بود منم فقط زل زده بودم به نازی که چرا این رفتارش و تموم نمیکنه
دخترعموم رفت تو گوش نازی گفت نباید اون کارو انجام میدادیم
من متوجه شدم که انگار باز مراسم اجرا کردند
خلاصه اون شب مادربزرگش اومد ببرتش
خونمون قایم شد که همینجا خونه ما بخوابه
دخترعموم گفت من پیش نازی نمیخوابم
منم بازم اهمیت ندادم
من و دخترعمم و دخترعموم و زن عموم تو اتاقم خوابیدیم
خونه ما ویلایی هست و اتاقم یک پنجره داره که وقتی بازش کنی کوچه رو میبینی
من و نازی تا ساعت دو شب بیدار بودیم و حرف میزدیم که یهویی صدای عجیب و غریب از کوچه شنیدیم
انگار چند نفر در حالی که داشتن از کوچمون رد میشدن صدای همون واق سگ از خودشون در میآوردند و دف میزدن
وقتی از کوچه رد شدند دیگه صدایی نیومد
من و دخترعمم هر دو صدا رو شنیده بودیم تا صبح از ترس عرق ریختیم و بیدار موندیم
خلاصه صبح اون تیکی که نازی گرفته بود برطرف شد
چند رو. بعدش همسایه ها از مادرم میپرسیدن شما هم صدای عجیب و غریب و شنیدید ؟
مادرم بی خبر بود از من پرسید چیزی شنیدی چون همه همسایه ها میگن منم گفتم نه