دیشب جشن یلدامون بود
لحضه اخری اومد عکس بگیریم
بعد منم از صبح سرپا بودم گشنه بودم ن ناهار نه شام نه صبحونه😕عصابمم سر پریودیم خراب بود
به نامزدم گفتم بمون اونم گف ن نمیمونم و اینا
منم یکم تند به طور ناخودآگاه گفتم میگم بمون دیگهه
حالا نمیدونم خالشم دید یا نه
خلاصه خیلی پشیمونم دلم گریه میخواد چرا اینحوری باهاش حرف زدم
خودشم بیچاره کلی زحمت کشیده بود😭😭😭😭💔خیلی دلم گرفته کاش لاقل خالش و مامانش ندیده باشن