کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

یروز بابام رفته بود سر کار صاحب کار بهش گفت عصر پول میدم ولی تا غروب منتظر بودیم پول نداد تو خونه فقط پیاز و لیمو نون دوروز قبل رو داشتیم پیاز رو گذاشتیم لایه نون لیمو میریختیم روش می‌خوردیم انقد زجر کشیدیم خدا دید نسبت به درد مقاوم شدیم دست از سرمون برنمیداره  رتبه اول مدرسه بودم تا ساعت دو تو مدرسه بودیم از بس گشنگی می‌کشیدم دهنم بو میداد ضعف میکردم حتی پول یه تغذیه نداشتم بچه ها ازم دوری میکردم بخاطر بوی دهنم  

چه طعنه ها که از خانواده شوهر و خود شوهر نانجیبم نشنیدم باباتو نبینی ادعای شاهی میکنی 

ی مرد معتاد هرز و عوضی وقتی از خونه بیرونم کرد با دوتا بچه افتادم گردن پدر پیر و از کار افتادم سه سال تمام حتی هزار تومن خرج من و بچه هارو نداد دنبال کثافت کاری بود بعد از جمع کردن اثاثم هر جا نشستن گفتن برده بده باباش  بخوره بعد از چند سال اومدن زندگیم دیدن ولی هیچوقت نه از من نه از خانوادم حلالیت نطلبیدن لعنت بر دات کثیف آدم خود بزرگ بین

تحقیر شدم😭

میگذره همچی ی روزی ورق بر میگرده تلاش کن 

اخه چرا یه بچه بودی چرا اینقد سخت بهت گذشته حتی اگه پدر یامادرت روزی یکساعت کارمیکردن نباید اینقدر تو تنگنا میبودی

چطوریه مادرت؟؟

من فهمیدم که پارانوئید داره 

بیا گروه دردو دل کنیم 

من رفتم تو هم بیا

بیا تو ایتا گروه هست تو صفحع ی ۱۳۹ 

لین کش هست بزن 

من اونجا دردو دل میکنم بقیه ام هستن

کوچیک بودم ، بابام اعتیاد داشت و وضع مالیمون خوب نبود‌..عروسی پسر داییم بود و یکی دیگه از داییام دخترشو برد که براش خرید کنه..منم باهاشون رفتم ، وضعشون خوب بود اما ترسیدن منم چیزی بخوام با پسرشون ساعتها گذاشتن توی ماشین موندیم ..برای دخترش کفش پاشنه بلند گرفته بودن که دلم رفت براش ....اما با اینکه ۱۷ سال میگذره فراموش نکردم ..خدا نگاهمون کرد پدرم اعتیادش رو ترک کرد و روز به روز بهتر شدیم و الان همون داییم خیلی از ما پایین تره ... در صورتیکه با همون وضع داغون مالی که داشتیم بابام به عمم کمک می‌کرد چون وضع بدی داشتن ...خدا به قلب آدما نگاه میکنه همین.

مرسی  عزیز  دلم

منم همیشه مقنعه وارونه میکردم ، منم هر چن سال یبار مانتو بیرون میخریدم ، منم هیچ وقت پول کاشت ناخن و غیره ندارم ، منم بچگیم هیچ وقت پول بهم ندادن تو مدرسه خوراکی بخرم ولی همه بقیه می‌خریدن ، از طرف مدرسه برا مسابقات استانی میرفتیم مدرسه نمی‌برد کرایه رفت و برگشت نمیدادن خودمون باید می‌دادیم، یبار به مامانم گفتم نداد بهم یادم نمیره وقتی همه سوار تاکسی میشدن منم مجبور بودم بشم ولی موقع پول دادن نداشتم بچه ها یکی دوبار برام دادن بعد گفتن به ماچه راننده تاکسی با ترحم میگف نداری برو ولش کن

لباس مشکی ک رنگ و رو رفته شده بود آب میزدیم مشکی نشون بده یا واکس میزدیم😕😑💸

مادر منم بابام یخچال خریده بود ازش استفاده نمیکرد شده بود کمد دیواری  یبار بابام ماهی گرفت جنجالی بپا کرد ماهی رو انداخت رفت الان متوجه شدم خودش دوست داشته تو نکبت وفلاکت زندگی کنیم بابام مقصر نبوده مامان من پارانوئید داشت اگه بابام بغلم میکرد تهمت میزد روانی بود همش دنبال جنجال بود مهمون تو خونه راه نمی‌داد از بس تنبل وخسیس بود 

باشه ایتا ندارم نصب کنم میام

چیزی مصرف نمیکنم عزیزم یه خانم بلای ۵۰سال هستم که از کلاس پنجم برای دیگران بافتنی می یافتم قالیبافی بلد بودم و تعطیلات تابستون با خواهران قالی می یافتیم  اول دبیرستان کنار درس آموزشیار نهضت سواد آموزی بودم سوم دبیرستان دانشسرای تربیت معلم قبول شدم از ۱۸سالگی معلم شدم خیاطی و گلدوزی یاد گرفتم و این کار رو هم انجام میدادم  توی یه خانواده شلوغ و پر جمعیت اما مادر مقتدر و کدبانویی داشتیم و خودمون هم ننه من غریبم بازی در نمی آوردیم کار عار نیست 

البته که فقر هست اما جهل و فقر فرهنگی بدتره دختر ۱۸ساله ای که میگه من لباس ندارم  یا غذا برای خوردن واقعا فقیره دو تا لیف نمیتونه ببافه بفروشه به دو تا همسایه 

این هوایی که گفتم مال سالهای خیلی گذشته هست که امکانات و اطلاعات خیلی کم بود الان که ماشاالله همه چشم و گوش بازی دارن