2777
2789
عنوان

کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

| مشاهده متن کامل بحث + 75738 بازدید | 1030 پست
ممنون عزیزم همینکه واسه به حرف دلم گوش میکنین ارزشش اندازه دنیاس ،این حرفا رو نمیتونم به کسی بگم به ...

بچه دار که شدی همراه بچه ات دوباره زندگی میکنی من دوتا بچه دارم

خیلی بهم سخت میگذشت دست تنها تو شهر غریب با بچه هام شروع کردم به بچگی کردن ، میرن رو تختم بپر بپر میکنن منم باهاشون بپر بپر میکنم شوهرم میخنده میگه سه تا بچه دارم یکیش سی و سه سالشه 😅

وضغ مالی بابام افتضاح بود الان که ازدواج کردم خارسوم حتی تو حرف زدنای عادی هم یه تیکه و سرکوفت بهم م ...

محکم جلوش ببست و ترس از دست دادانت داشته باشه منم همش پدر شوهرم تو نامزدی میگفت بیچاره بیچاره ب خانوادم ک یباری جلوش در اومدم میگم الان چی نداره ک تو داری طوری مال منال خانوادم ک الان دارن از اونام سر ترن زدم تو سرش ک دیگ بیچاره بیچاره نمیکنه مادرم ی جهازی داد و پاتختی ی وسایلی گرفت چش همه زد بیرون طوری کامل بود جهازم ک ی نخ سوزن لازم نیس شوهرم بگیره

امیدتون ب خدا باشه بخواد میشه نخاد منتظره روزش برسه💋🫀

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سه نفره، تک بچه بودم

اسی چقدر سرنوشتت شبیع منه ،من الان ازدواج کردم یاد گذشته میوفتم و نگاهای تحقیرامیز اطرافیان ،لباسای کهنه ،کفشای داغون ،خونه زندگی ای که مایع خجالتم بود ،الان همش در حال ثابت کردن خودمم ،ولی اون عدم اعتماد بنفسه همیشه باهامه ،اخه ما همه ی فامیلمون پولدار بودن بجز ما ،گاهی از خجالت گوشام داغ میشد   بنظرت  مشکل ما درمان داره؟

مثل یک پروتن فکر کن..... همیشه مثبت  
یه بار نشسته بودم رو پله جلو در ... همسایه یه کاسه آش آورد داد پاشدم داشتم می‌بردم تو بعد دمپاییم پ ...

یاد خودم افتادم از رو زمین اون خرده شیرینیا رو جمع کردم خوردم بوی گلاب میداد روشم بلورای درشت شکر بود و یه چیزای سیاهی نمیدونم سیاهدونه یا چی خیلی خوش عطر بود 

اسپویل فقط پدرم که چند سال پیش گفت تو هیچ گوهی نمیشی               ممنون پدرجان (:
خونه ماهم همیشه دعوا بود پدرم آدم ضعیفی بود مامانم عصبی وبددهن همیشه باهم جدال داشتن شب عید بود بارو ...

😭😭😭😭

اسپویل فقط پدرم که چند سال پیش گفت تو هیچ گوهی نمیشی               ممنون پدرجان (:

با کامنتا بغض کردم بمیرم براتون


دوستان عزیزم یه نفر هست که تفرقه میندازه تو زندگیم خواهشا دعا کنید دست برداره🙏❤ تاپیک های توهین امیز و غیر مرتبط و مسخره رو گزارش میزنم چون معتقدم هنوز به بلوغ کامل عقلی نرسیدن و لازم نیست اینجا باشن 

منم همینطور فقیر مستاجر ...‌

  برای من هیچکس دوبار عزیزنمیشه ...هرچی بودهمون بار اول بود  غم که ازحدبگذرد دل حس پیری میکند،سن هرکس راغمش اندازه گیری میکند.برای توهمین کافیست که طرزنگاه کردنم به تودیگرمثل سابق نمیشود.... 
تو مدرسه خوراكي نميخوردم نداشتم يكبار كه خريدم يه دختر پررو بهم گفت چه عجب تو مدرسه هميشه تنها بودم ...

عه منم 36 سالمه ،منم تو مدرسه خوراکی نمیخریدم داداشمم همین طور بود ،منم اکثرا تو مدرسه تنها بودم ،دلم میسوزه واسه خودم ،خانوادم ضعیف بودن ،البته الانم 36 سالمه خیلی بهم سخت گذشت 

فقط 11 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدایا تو بساز تو بسازی قشنگتره ❤❤❤❤                   تو راهی دارم ،😍                          
پول برق نداشتیم برق خونمون قطع می کردن همسایه با یه سیم بهمون برق می داد.اضافه غذاهاشون بهمون می داد ...

ماهم نون نداشتیم بخوریم ،پولشو نداشتیم بخریم بابام میرفت خونه مادرش مرغ و برنج میخورد سیر میشد میومد 😔😔😔 

اسپویل فقط پدرم که چند سال پیش گفت تو هیچ گوهی نمیشی               ممنون پدرجان (:
پدرم عجیب ترین پدر بود.همینجوز مادرم .چون اصلا ما رو رها نکرد.با این که تو خانواده خیلی خوبی بزرگ شد ...

اینا غرور نیست تروماس ،منم خیلی اذیت میشم حتی دوست ندارم یه خوراکی گسی بهم بده

اسپویل فقط پدرم که چند سال پیش گفت تو هیچ گوهی نمیشی               ممنون پدرجان (:

وای با این تاپیک چقد گذشتم اومد جلو چشم مرور شد، تو مدرسه تو حسرت مدادرنگی دوازده تایی بودم وقتی میخابیدم همش خاب مدادرنگی میدیدم، یه کیف داشتم پاره بود همش زیپش اینا خراب بود همش دستم میذاستم پشتم که کیفم وا نره کتابام بریزه، خواهرم بزرگترم یه سویشرت داشت من خونه روتمیز میکردم ظرفارو میشستم که یه روز بزاره سویشرتشو بپوشم یخ نزنم هعی💔چه خاطرات تلخی زنده شد اشکام سرازیرشد، با اینکه بابام اینا فقط زمین میخریدن بدبختی اینجاست داشتیم ولی نداشتیم از نون شبشون میگذشتن تا زمین بخرن ولی همش گشنه بودن

من خونه بابام مجردی شرایط خوبی داشتم 

پولدار نبودیم اما دستمون به دهنمون می‌رسید و بابام کم نمیذاشت برامون

اما امان از خانه شوهر اون اوایل نداریش مکافات کشیدم 

بعد 4سال باردار شدم یه روز خیابون بودم داشتم میرفتم خونمون دیگه نا نداشتم پولم نداشتم 

به یع زنه رفتم گفتم خانم 500 میدی کرایه ماشین بدم کیفم خونه جا مونده یعنی از خجالت مردم 

شوهرم اون اوایل علاوه بر نداری بشدت خسیسم بود یعنی تا 4 سال اول زندگی هزارتومنم پول نمی‌داد بمن 

میگفت قسط داریم قرض داریم نمی‌رسونم بعد ها فهمیدم در حدی داشته یه 10 هزاری بده به زن حامله ولی نمی‌داده

 مامان جونم خودت میدونی نفسم به نفست بنده
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز