پسر من که اصلا سنگ رو سنگ نمیزاشت بند باشه تبدیل شده بود ی ادم گوشه گیر و فکر شبها که چکار کنه هیچ راهی نداشتیم که خونه عوض کنیموووک مشکلات دیگه که اینجا جاش نیست من چند وقتی بود ی کار نیمه وقت پیدا کرده بودم زمانی که پسرم مدرسه بود منم سرکار بودم فقط سه ساعت تنها بود و روزهای پنج شنبه که همش در حیاط باز میکرد مینشست تو کوچهتا من بیام