چند سال پیش پدرم با عمه هام سر ارث میراث بحث شد پدرم سکته کرد
ارتباط باهاشون قطع شد چند ساله رفت امد نداریم
تا وقتی خواهرم ازدواج کرد هیچکدوم پاگشا نکردن
به پایی تلافی عمه کوچیکم ازدواج کرد پدرم پاگشا نکرد به عروسی هم نرفتیم درست مثل خودشون
منم ازدواج کردم هیچکدوم نه عروسی اومدن نه پاگشا کردن
خواهرم بچه دار شد نیومدن
الان یه ساله پدرم دوباره اشتی کرده باهاشن رفت امد ندارن فقط در حد سلام علیک
من ازدواج کردم هیچکی پاگشا نکرد فقط خواهرم و مادربزرگم خاله م یعنی سه خونه
از طرفی شوهرم بالا ۳۰خانواده پاگشا کردن
هیچ وقت به روم نیاورد ولی من همیشه احساس بی کسی کردم
پسر عمه و دختر عمه هر کدوم ازدواج کردن منم نه عروسی رفتم نه پاگشا کردم
الان یکی از پسر عمه هام تصادف کرده خونه عمه هست
پدرم گفت میایی ما میرم ملاقات نمیدونم برم یا نه
از طرفی دلم تنگ شده
از طرفی احساس سبک بودن میکنم برم