خونه پدرم که مجرد بودم داداشم آنقدر میزد من میگفت ترشیده با لگد میزد من یه بار آنقدر زد شیشه حال شکست نزدیک بود کور بشم شیشه رو در آورد بابام خونه شوهر سر اینکه واسه مامانش خرج میکن واسه من ن پول مسافرت همه چی میده ب من میرسه میگه ندارم نمیدم ب تو دلم میخواد ندم با مشت بزن تو سرم
خونه پدرم مامانم زن خوبی ولی همه میگفتند چرا دخترت ازدواج نمیکن شده بودم ترشیده
مجبور شدم با مردی که ازدواج دومش هست ازدواج کنم که گفت بودند شکاک ولی نمیدونستم زن داره
روز عروسیم اصلا خوشحال نبودم چون دعوا داشتیم همه هم میدونستند خوشحال نیستم
نمیدونم طلاق بگیرم یا برگردم خونه پدرم با برادرم هر جفت کتک میخورم فقط یکی با مشت تو سرم میزن یکی تو پاهام
خودکشی که درد نداشته باشه کسی سراغ نداره یه نامه واسه مامان بابام بنویسم بعد خودکشی کنم ت رو خدا اگه کسی سراغ داره بگ از بالای پشت بوم خودم میترسم پرت کنم میترسم خیلی
ببخشید همش تایپک میزنم نمیدونم چکار کنم کسی خودکشی که درد نداشت باشه بهم بگه