همه با هام قهرن
اذیت میکنن
تنفرشون رو نشون میدن
امشب خواستگاریمه هیشکی کمک نمیکنه کارا رو انجام بدیم
منم پول ندارم برم خرید
فقط میتونم نادعلی بخونم خود امام علی برام پدری کنه
من هیچکسو ندارم
همیشه تنها بودم
فقط یه دونه خواهرم داره جارو میکنه ک کمکم باشه
ب داداشم میگم لامپ رو ببند میگه برا چی که چی بشه بعدم پوزشو میگردونه میره بیرون عین خیالشم نیست
چرا بخت من اینجوریه اخه
منم مریضم هم پریودم هم ریه ام عفونت داره دو هفته س مریضم کارگر خبر کردم بیاد حالا اخر ماهم هس پولم تموم شده نمیدونم چیکار کنم
شما بودین چطوری روحیه تون رو حفظ میکردین