خداازخانواده شوهرم نگذره
اون یکی تاپیکم گفتم مادرشوهرم هرکجامیره ب مردم میگ
اگ بخاطره نوه هام نبودن عروسمون طلاق میدادیم
من چهارساله باخانواده شوهرم زندگی میکنم توی اتاقشونم
منم باشوهرم دعواکردم گفتم چرااین اجازه رومیدی ب مادرت میره پیشه مردم همچین حرفی میگه تورودادی بهش
گفتم الان مردم فک میکنن طلاقم دادین طلاقم بده تکلیف منوروشن کن
گفتم من طلاق میخام من نمیتونم دیگ ازاین بیشترتحمل کنم
شوهرم اومدب برادرم زنگ زدگفتش بیاخاهرتو نصیحت کن چی داره میگه هی طلاق میخام طلاق میخام میگ
برادرم چهارسال ازم کوچیکتره
بم زنگ زد گفت خاک توسرت چراباشوهرت اینطوری حرف میزنی
موقع ک دیدم اینطوری گفت خیلی ناراحت شدم گفتم تودخالت نکن توی ساعت بیاجای من ببینم میتونی تحمل کنی
اصلا میدونی زندگی باخانواده شوهرچیه
مادرشوهرم میره هرکجا میگه بخاطره نوه هام نبودطلاقش میدادیم
برادرم ی نامزدداشت بخاطره بی عرضکیش نامزدش ازش جداشد
گفتم بهش تواینقدزرنگی نمیزاشتی زنت بره بشین سرجات دخالت نکن
بم گفت توگوه خوردی گفتم خودت خوردی
بعدش گوشیوقطع کردم
بامادرم حرف میزدم شوهرم هم باگوشی خودش بابرادرم حرف میزدش
بازصدای برادرم میشنیدم بم میگفتش گوه خورده
ازاون موقع ازبرادرم متنفرم
درحالی ک میدونه خانواده شوهرم چیامیارن ب سرم
پیشه شوهرم این حرفاروبم گفتم