سلام
سایت چرا باز قاطی کرده ای بابا...
اومدم بگم کوروشم خوبه شکر خدا. بعد از دو روز بسیاااااااااااااااااااااااااااااار سخت. وااااااااااااااای خدا تو این دو رزه دقیق 3 کیلو وزن کم کردم...
دوشنبه شب کوروش و بردیم بیرون تا هم خسته بشه و شب خوب بخوابه هم بیرون بهتر غذا میخوره. ولللللللللللی نشد که بشه. از صبحش جز شیر من هیچ چیز دیگه نخورده بود و شب هر کاری کردم 5 تا دونه بیشتر سیب زمینی نخورد. ساعت 12 خوابید و من کلی دعا کردم که شب با ارامش بخوابه و تا صبح برای شیر بیدار نشه ولی همه چیز خوب بود تا ساعت 3:30. بیدار شد و دنبال شیر میگشت. دستشو میکرد تو لباسم و هی گریه میکرد منم باهاش گریه میکردم. بغل محسن هم به هیچ عنوان نمیرفت. اینقدر سرگرمش کردیم ولی فایده نداشت شیر میخواست. دیگه ساعت 6:30 از زور گشنگی اومد تو بغلم نشست شروع کرد از رو لباس شینم و لیس زدن و چون نایی نداشت تو بغلم با لالایی خوابید. ساعت 8 بلند شد و سریع لباساشو پوشوندم با اینکه باز شیر میخواست و گریه میکرد. رفتیم ساعت 9:15 کلینیک بودیم.
تو قسمت پذیرش اب سردکن دیده بود و آب میخواست و هی گریه میکرد. یه سوپرمارکتی دیده بود و بازم گریه میکرد واااااااااااااااااااااای حالم اینقدر بد بود که حد نداشت. کارای پذیرشش و انجام دادیم و رفتیم تو اتاق تا لباساشو عوض کنم و گان تنش کنم. خانوم پرستار اومد و از راه بینیش یه قطره ریخت تا یه کوچولو گیج بشه و واقعا هم گیج شده بود .بعد صدامون کردن که ببریمش اتاق عمل. رفتیم همون جلوی در اتاق عمل متخصص بیهوشی اومد و با کلی عروسک آنژیو زد به دستش طفلی بچم خیلی گریه کرد بعدش هم سریع تو بغلم دارو بیهوشی و زد و من دیدم کوروشم تو بغلم افتاد. بمیرم اینقدر گریه کردم که حد نداشت. اومدیم بالا و منتظر نشستیم تا ساعت 12:30 که گفتن بریم و از ریکاوری بگیریمش. سوار آسانسور که شدیم صدای گریه اش میامد. اومد بغلم تو همون حالت بیهوشی. تو بغلم خوابید. تا یک ساعت که گذشت گفتن میتونم بهش آب بدم بعد شیر.آب نخورد ولی تا سینم و گذاشتم تو دهنش سریع خورد. هنوز ده دقیقه نگذشت که کلی استفراغ کرد روم. بعدش صورتشو یه کوچولو شستم و یکم حالش جا اومد دوباره تو بغلم خوابید حدود نیم ساعتی گذشت دوباره بهش شیر دادم و بازم کلی استفراغ کرد. محسن رفت و به پ رستار گفت و اونم اومد بهش یه داروی ضد تهوع تزریق کرد. بعدش گفت تا نیم ساعت چیزی نخوره و بعدش هر زمانی که ادرار کرد میتونید ببریدش. تا بالاخره و شکر خدا دیگه بالا نیاورد و جیشم کرد و اومدیم خونه. بازم همونجور اویزون من ولی خوابید تا ساعت 9. بیدار شد و یه کوچولو سوپ خورد و بازم خوابید.
تا سه روز هم باید ایبوپروفن بخوره.
ولی از حق نگذریم کار دکترش عالی بود بچم الان دوتا دندون جلویی داره به چه خوشگلی و سفیدی. دندون های کرسیشم که پوسیده بود روکش شده .
وووووولی امیدوارم این روزها رو هیچ پدر و مادری نبینن و همیشه بچه هاشون صحیح و سلامت باشن.
حالا از دیشب تا حالا همینجور اویزون سینمه و ازش دست نمیکشه.
دووووووووستتون دارم
خدایا بابت داشته ها و نداشته هایم شکر...