عجب ..چه باهاله ... الان هر جا می ری مغازه ها از این چیزهای جدید دارن ..زمان ما که این چیزا نبود ..یکی موبایل داشت با حسرت بهش نگاه می کردیم ...ما همش سکه جمع می کردیم از تلفن سکه ای هر یه کلمه یه ده تومانی می انداخیتم داخلش .....هیییییی
من رفتم خونه ........زنگ زدم به بابای شایان می گم شایان بهونه نمی گیره ..میگه نه ولی همش می گه بریم بخوابیم من بهت شیر بدم ..می گه من رو می بره دراز می کنه بهم از سینش شیر می ده....