سلام وقتتون بخیر
من و همسرم چندین ساله ازدواج کردیم
اختلافات جزئی داریم ولی به طور کلی همدیگه رو دوست داریم.
من ساکن شهرستانم و خونه من و همسرمم شهرستان هست.
دانشجوی دانشگاه دولتی مقطع ارشد هستم و در مرکز استان که یه ساعت تا شهر خودمون داره درس میخونم.
اینجا خوابگاهی نیستم و خونه مادرم میمونم.
دو الی سه روز نهایتا در هفته کلاس دارم.
باقی اوقات هفته رو میرم شهرستان پیش شوهرم.
هیچ مشکلیم با این قضیه شوهرم یا مادرم ندارن و استقبالم میکنن از درس خوندنم.
خونه برادر شوهرمم بغل خونه مادرمه.
برادر شوهرم دوقلوی دختر داره که کلاس سوم هستن و تقریبا ۱۰ سالشونه.دو قلو ها اصلا و ابدا خونه تنها نمیمونن بدون بزرگتر.هم پدرشون و هم مادرشون شاغل هستن.
روزای برفی یا روزایی که به هر دلیلی مدرسشون تعطبل میشه به من زنگ میزنن بیا بچه هارو نگه دار.
اونجا که میرم باید ظرف بشورم،غذا درست کنم.بچه هام نگه دارم.با وجود اینکه خودم کلی درس و کار دارم.
قبلا که کارشناسی بودم کل هفته رو کلاس داشتم و دو روز میرفتم شهرستان پیش همسرم.چون پنج شنبه ها تعطیل بودن بچه های جاریم میگفت نرو شهرستان بچه های مارو نگه دار!
حتی روز تولدم هم که پنج شنبه بود گفتن نرو پیش شوهرت بیا بچه های مارو نگه دار!
ولی اخه من فقط دو روز در هفته وقت داشتم که پیش شوهرم باشم و خونه رو تمیز کنم و ...
همونم نگهم میداشتن!
این وسط بگم ۲۵ سالم هست.
برادر شوهرم چون وضع مالیشون خوب هست کمک مالی زیاد به همسرم میکنه.خودمونم اصلا وضعمون بد نیست.خونه خوب و ماشین خوب داریم ولی برادر شوهرم دو لول بالاتر از ما هست.
شوهرمم کمک های غیر مالی زیاد به برادر شوهرم میکنه کلا رابطه حسنه دارن و برادرا پشت همن و خانواده متحدی هستن.
جاریمم واقعا مهربان و با ادبه و هیچ مشکلی با هم جز این مورد نداریم.
شوهرم برای همین با وجود اینکه واقعاااا دوست داره پیشش باشم میگه برو از بچه های برادرم مراقبت کن.
حدود ۶ ماه هست که به جای اینکه من برم پیش بچه های برادر شوهرم،مادر شوهرم برای یه روز(پنج شنبه ها) از شهرستان میاد مشهد با کمردردش تا از بچه های جاریم مراقبت کنه.
بچه هاشم ماشالله دوقلو هستن و ۱۰ ساله و بیش فعالن و واقعاااا اذیت میکنن.
این هفته تعطیل شده به خاطر سرما دانشگاه ها و مدارس و شوهرم انتظار داره من هر دو روز از ساعت ۶ صبح تا ۴ عصر برم خونه جاریم و بچه هاشو نگه دارم.
من هم درس دارم،پایان نامه دارم و بچه هاش واقعااااا اذیتم میکنن.
چجوری بگم دوست ندارم برم که کسی ناراحت نشه؟
ضمن اینکه بچه هاش بزرگن! ۱۰ سالشونه و تک و تنهام ک نیستن دوقلوان! و تو آپارتمان زندگی میکنن مشکلی بود میتونن از همسایه کمک بخوان.
به خدا هر وقت دانشگاه ها تعطیل میشه من به جای اینکه خوشحال باشم ناراحتم🥲که باید برم پرستاری بچه هایی رو بکنم که به بلوغ رسیدن
راه ها به دلیل سرما بستس و مادر شوهرم نتونسته بیاد
منم نتونستم برم شهرستان.
لطفا راهنماییم کنین