من و رلم توماشین بودیم گفتم خاهرمم بیاد
خاهرم اومد تا رلم براش ارز بخره بلد نبود بعد خاهرم میگ رلت نگاهم میکرده
بعد منم فهمیدم فقط وقتی ک کوشیشو گرفت با وقتی باهاش حرف میزد نگاش میکرد منم به رلم گفتم میگ وا اون خاهر زنمه تو به من اعتمادنداری ناراحت شده بود الان حق باکیه میگ اشتباه کردم کارشو راه انداختم