2777
2789
عنوان

چه شبایی تا خوده صبح از شدتتتتتتتتتت غم نخوابیدین

| مشاهده متن کامل بحث + 374 بازدید | 52 پست

دوشب قبل عروسیم

شوهرم جلوی مادرش سر اینکه چرابابام یخچال خونمونو تا خرخره پر نکرده کلی دعوا راه انداخت

اخرشب بود زدم ببرون از خونشون حالم دست خودم نبود انگار قلبمو از سینم دراووردن تازه شاکی شده بود که چرا از مادرش خدافظی نکردم😅

پیاده کلی راه برگشتم خونه ای که جهزیه چیده بودیم تا صبح گریه کردم فقط میخواستم بمیرم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دوشب قبل عروسیمشوهرم جلوی مادرش سر اینکه چرابابام یخچال خونمونو تا خرخره پر نکرده کلی دعوا راه انداخ ...

الان اخااقش درست شده؟

زندگی مرد بزرگیست که در بستر مرگ به شفا بخشی یک معجزه ایمان دارد

شبی ک پدربزرگم فوت شد

فک میکردم زندس دکترا کاری براش نکردن

برگشتم خونه تو شوک بودم

حموم رفتم برگشتم سرجاش نماز خوندم براش

همونجام خوابیدم

خواب دیدم پشت حصار حیاطه نمیتونه بیاد تو شاید ۵ دیقه ام نبود خوابم برده بود با جیغ پاشدم دیگ خوابم نبرد

هر روز گریع میکردم و سرخاک میرفتم و هیچی نمیخوردم

تا سومین روز صبح ساعت ۶ رفتیم سرخاکش با بابام

رو خاکش خوابم برد خواب دیدم اومد از جلوم رد شد و رفت سر خاک یه خانوم وایساد فاتحه خوند و رفت

بعد از اون خواب تازع تونستم بخوابم خونه خودمون...

هلیا خانوم و دیگرررر هیچ
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792