2777
2789

اگه بدی کردن تو دلم گفتم ناخواسته بوده و از کم تجربگی در مقابل شاید منم کوتاهی و بدی کردم بخاطر همین بخشیدم ولی چیزی که ناراحتم می‌کنه رفتارشون در مقابل خواهرم که باعث شده خیلی لوس بشه و وقتی اون با همسناش مقایسه میکنم انگار ده سال کوچیکتر از لحاظ رفتاری ناراحتیم در درجه اول بخاطر خود خواهرمه چون قرار یه عمر زندگی کنه 

مامان من بسیار زن خوب و مهربونیه

فقط یکبار یه حرفی زد که مطمئنم‌از سادگیش بود نه برای شکستن دل من

گفت من اولاد ندارم!

گفتم پس من و خواهرم چی هستیم؟!!!

گفت پسر ندارم🥲

مادرم سختی زیاد کشیده،منظورش این بود که پسر داشتم دنبال کارام‌میفتاد و کمتر سختی میکشیدم.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

هردوتاشون کتکم میزدن.تو سن کم مجبورم کردن شوهر کنم و درسمو نتونستم ادامه بدم.یادمه تو خونه زندانی بودم همیشه مامانم حتی کنترل تلویزیونو می‌برد با خوش که مبادا من تلویزیون نگا کنم😅تا حالا نزاشتن با دوستام برم بیرون و عقده شده برام.کاش خدا هیچوقت بهشون بچه نمی‌داد. 

قاصدک های پریشان را که با خود باد برد،با خودم گفتم مرا هم می‌توان از یاد برد☻️تعلیقی هستم
رفتم قهر از خونه شوهرم آمدم خونه ی بابام ...بابام بهم گفت بچسب به شوهرت شوهر دیگه گیر نمیاد خیلیییی ...

الان منم همینجورم ک حس میکنم خونواده ک پشتتو خالی میکنن دیگ پناهی نداری 

انقد گریه کردم چشام مث سگ میسوزه

نامزد دارم

بابام یه بار در خونه بود

من و نامزدم بالا بودیم انشالله به زودی محرم میشیم

داشتیم ناهار میخوردیم بابام در زد تا رفت پایین در باز کنه یه چند دقیقه دیر شد به مامانم گفته بود اینا اون ۵ دقیقه داشتن چه غلطی میکردن نکنه کاری کنن پسره ولش کنه بره

دلم گرفته توقع نداشتم از پدرم

حتی اگه کاری کنم نباید اینقدر بدبین باشه

شد

الان منم همینجورم ک حس میکنم خونواده ک پشتتو خالی میکنن دیگ پناهی نداری انقد گریه کردم چشام مث سگ می ...

منم خیلی گریه کردم امروز از تنهایی شوهرم صبح زود می‌ره دوازده میاد خونه بعدم می‌خوابه تا صبح و هرروز تکرار میشه این چه زندگیه نمیدونم مجردم یا متاهلم عمرم الکی داره تباه میشه 

هردوتاشون کتکم میزدن.تو سن کم مجبورم کردن شوهر کنم و درسمو نتونستم ادامه بدم.یادمه تو خونه زندانی بو ...

 

الان همسرتون خوبه؟

منم زندانی ام.. زندانیِ روحی....

همه چیمو کشتن...

بابام بهم گفت ج ن د ه گفت خیر نبینی از زندگیت همش بخاطر ی چیز کوچیک۸ ماهه فوت شده

عزیزم فراموش کن،حلالش کن،خدارحمتش کنه،آمین

پسری دارم که ماهه  مطمئنم یه روزی آقاوکیل میشی و من بهت افتخار میکنم،میخوام بدونی مهمترین عشق زندگی مادری  دوستت دارم مرد مادر
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792