اره ستاره دختره خسروخان بود که عاشق سهراب بود ولی سهراب به چشم خواهری میدیدش که در آخر ستاره رو شوهر میدم به یکی دیگه که همون روز عروسیش از بالکن میوفته میمیره
سوجان دختر اسفندیار هست مرد درست روستا که سهراب شاگردشه
سوجان از بچگی شیرینی خورده ی پسر عموش قربان هست ولی قربان آدم خوبی نیست قمار باز هست پول دوسته خودشیرین و چرب زبونه
حالا قربان رفته سربازی اما بخاطر پول دوستیش
قصد اینو داره که مخ خواهر زن سرهنگ (فرمانده) بزنه که از قضا خانومه فلج هست