منم یه زمانی همین بودم تو تایم مدرسه هیچی نمیخوردم🤦♀️ دسشویی نمیرفتم خونه ی هرکی میرفتم ظرفارو میشستم چیزی میخوردم عروسیا هیچی نمیخوردم لباسامو یبار تو حموم یبار تو حیاط با دست میشستم مثلانگاه یه فیلمی میکردم یه حیونی میدیدم بعد واسه غذا گوشت ماهی مرغ نمیتونستم بخورم حس میکردم گوشت اون حیونه🤦♀️🤦♀️ افسردگیم شدیدم بعدش گرفتم یکسال تحت درمان دکتر مغز اعصاب و اعصاب روان و قلب بودم
یه داروییم ساختنی بود یکسال عذاب کشیدم ولی اینقد افسرده بودم وسواسم یادم رفت شایدم اثر داروها بود الان اصلا وسواسی نیستم😕همچی یادم رفت ولی افسردیگیم برگشت خیلی بدترم برگشت🤦♀️ دیگه داروهاهم روم تاثیری نداره اینگار اب میخورم اینگار باید مغزمو عوض کنم قلبمو بندازم دور