الان یه چیزی یادم اومد
من خودم اهل دوست پسر و اینا نیستم
ولی دوستم یه دوست پسری داشت
قضیه مال ۵ سال پیشه
این با من هماهنگ کرد ک اگه مامانم زنگ زد بهت بگو خونه شمام
مامانش مثل چشماش به من اعتماد داشت😂
منم همون عصر نوبت دکتر داشتم گفتم باشه
مامانش زنگ زد برام منم توی خیابون بودم گفتم ارهههه لیلا پیش منه خیالتون راحت 😂😂
از خیابون رد شدم وارد مطب دکتر که شدم
یهو دیدم مامانش روی صندلی انتظار نشسته🙂🙂🙂با هم چشم تو چشم شدیم
ببین چنااااان اخمی کرد😂😂من تا آخرش سرم پایین بود