2777
2789
عنوان

بدتریییین سوتی ک دادی چی بوده😂😂

| مشاهده متن کامل بحث + 266378 بازدید | 1893 پست
[QUOTE=364587414]من رفتم پارچه ی جنس کشمیر بگیرم به فروشنده گفتم ببخشید پارچه کشکیر متری چند[/QUوای ...

هیچ جوره تو کتم نمیره🤣🤣🤣😐😐

عٖؒشٖؒقٖؒ تٖؒوٖؒ مٖؒاٖؒنٖؒنٖؒـٖؒבٖؒ لٖؒکٖؒـٖؒہٖؒ شٖؒرٖؒاٖؒبٖؒیٖؒسٖؒتٖؒ رٖؒوٖؒےٖؒ پٖؒیٖؒرٖؒاٖؒهٖؒنٖؒ سٖؒـٖؒ؋ٖؒـٖؒیٖؒـٖؒבٖؒمٖؒ کٖؒـٖؒہٖؒ בٖؒیٖؒگٖؒرٖؒ نٖؒمٖؒیٖؒتٖؒوٖؒاٖؒنٖؒمٖؒ بٖؒپٖؒوٖؒشٖؒمٖؒشٖٖؒؒ

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

بخدا حق داری تو کت خودمم نمیره

ابجی تو فکرش بودی که به زبونم اوردی ؟😶💔

عٖؒشٖؒقٖؒ تٖؒوٖؒ مٖؒاٖؒنٖؒنٖؒـٖؒבٖؒ لٖؒکٖؒـٖؒہٖؒ شٖؒرٖؒاٖؒبٖؒیٖؒسٖؒتٖؒ رٖؒوٖؒےٖؒ پٖؒیٖؒرٖؒاٖؒهٖؒنٖؒ سٖؒـٖؒ؋ٖؒـٖؒیٖؒـٖؒבٖؒمٖؒ کٖؒـٖؒہٖؒ בٖؒیٖؒگٖؒرٖؒ نٖؒمٖؒیٖؒتٖؒوٖؒاٖؒنٖؒمٖؒ بٖؒپٖؒوٖؒشٖؒمٖؒشٖٖؒؒ
شاید وقتی که معلمم رو زنعمو صدا زدم😂دوستمم سر کلاس بجای توانایی جسمی گفت توانایی ج ن س ی

برقا رو تو می‌بری وزیر برق بهانست

لبخندهایشان ناپیداست   همانطورکه گریه هاشان    شاید که واقعا خودشان نیستند     پنهان شده پشت واژه هاشان
عهههیبیی بدبختی

😶😶😶💔

عٖؒشٖؒقٖؒ تٖؒوٖؒ مٖؒاٖؒنٖؒنٖؒـٖؒבٖؒ لٖؒکٖؒـٖؒہٖؒ شٖؒرٖؒاٖؒبٖؒیٖؒسٖؒتٖؒ رٖؒوٖؒےٖؒ پٖؒیٖؒرٖؒاٖؒهٖؒنٖؒ سٖؒـٖؒ؋ٖؒـٖؒیٖؒـٖؒבٖؒمٖؒ کٖؒـٖؒہٖؒ בٖؒیٖؒگٖؒرٖؒ نٖؒمٖؒیٖؒتٖؒوٖؒاٖؒنٖؒمٖؒ بٖؒپٖؒوٖؒشٖؒمٖؒشٖٖؒؒ

ماه آخر بارداری ،استفراق کردم تو حیاط خونه...چنان گ و ز ی دم که مادرشوهرم داخل خونه بود و همسایه ها خونشون ویلایی بود ،صدای انفجارو شنیدن ..هیچ وقت فراموشش نمیکنم     دیگه روم نمیشدبرم داخل خونه

من دایی شوهرم باهاشون خییییلی رودربایسی دارم یکجورایی سوتی بگیر هست خواستم بگم اتاق زیرزمینتون دنجه گفته اتاق زیرزمین‌تون خیییلی جن      ده است  

حالا جلوشوهرم برادر شوهرم پدر شوهرو زناشون

مردم هنوزم هر چند وقت یکبار تکرارش میکنه

وااااااای چی میگفت حالا؟

که میگم بچه ها بیرون نبر جواب میده میگم مریض میشم دست ب وسایل میزنن باز حرف خودش میزنه.. مادرشوهرم وسواس داره..اخرش گفته بود.اخرش هم ی نفرین زد تنگش..ک خدا برش داره بحق ابوالفضل..همین نفرینش نبخشیدم

ماه آخر بارداری ،استفراق کردم تو حیاط خونه...چنان گ و ز ی دم که مادرشوهرم داخل خونه بود و همسایه ها ...

واااااای   

لبخندهایشان ناپیداست   همانطورکه گریه هاشان    شاید که واقعا خودشان نیستند     پنهان شده پشت واژه هاشان
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز