چند روز پیش بارون شدید بود من با چتر داشتم میرفتم محل کارم
در حال رفتن بودم و خیلی عجله داشتم که دیر نرسم یه لحطه دیدم از حرکت ایستادم
چترم گیر کرده بود و من هاج و واج و یه آقایی هم اون طرف وایستاده بود با چشای گشاد شده نگاه میکرد
وخودمو از نگاه آقاهه خندم گرفته بود خودم جمع وجور کردم و چتر نجات دادم
ولی خیلی وضعیت بدی بود