خواب دیدم تو حیاط عموم اینا بودم و شب بود
زن عمومم بودو مامانمو پسر عموم
حالا من فقط عیدا خوبه میرم خونه زن عموم ایتا نمیدونم چرا خواب اونجارو دیدم😂
بعد دقیق یادم نمیاد زن عموم داشت چی کار میکرد حیاط
منم نشسته بودم برا خودم ی وقتا کمک میکردم ی وقتا مینشستم
بد منو مامانم ی گوشه نستیم پسر عموم اومد سمتم پشت سرمو نگا کرد گفت یا ابلفض گفتم چی شد گفت هیچی مامانمم گفت هیچی میدونستن من ترسوام چیزی نگفتن
بد تموم ترسس بدنمو برداشته بود ی سگم اومد هعی دور بر من میچرخید مامانم ابنا میخواستن دورش کنن ولی هعی بیشتر میچسبید بهم
اخرش از ترس پاشدم
اولش شوهرم بود عین خیالم نبود
الان ک رفت ترسیدم اندکی😐