کلا از فضای دانشگاه خوشم نمیاد!هنوزم نرفتم ورودی بهمنم ولی یه بار رفتم فضاشو دیدم دوست ندارم برم اصن نمیدونم چرا چیکار کنم حتی نمیدونم میخام توی زندگیم چیکار کنم نمیتونم همسنای خودمو تحمل کنم اصن دوست دارم با پیرزنا بگردم بجا این بچه ها که به هرچیز چرت و مسخره ای میخندن و سر هرچی بحث میکنن کاس میشد برم خانه سالمندان پیش پیرزنا بشینم اصن چیکار کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم همینطور بودم ، اصلا حوصله هم کلاسیها و ... نداشتم ،من دهه 60 ام ،ولی بهترین دوستم که تا الانم با هم دوستیم از دانشگاه شروع شد ، فکر نمیکنم از من سخت تر باشی ،سعی کن لذت ببری ، بعد ها یه خاطره میمونه ، البته من رشتم رو دوست داشتم
از سه سال پیش اینجوری شدم یهو زده شدم از جمعیت دوست ندارم با هیچکس حرف بزنم تازگیا کتابخونه میرم همه باهم حرف میزنن من اینقد قرمز میشم تا یچی بگم بعدم دیگه حرف نمیزنم تا چندروز اونم شاید مجبور باشم تو کل روز چندتا کلمه حرف میزنم اونم با خونواده فقط دارم اذیت میشم