سلام دو هفته پیش شوهرم تخمه خام خریده بود که تو خونه نمک بزنیم ما همیشه نمکو میریزیم تو آب 12 ساعت بعد آبشو خالی میکنیم نمک و به اندازه دلخواه که سلیقیه آبلیمو میزنیم خلاصه منم همینکارو کردم بعد شوهرم گفت اینطوری خراب میشه باید میپرسیدی منم پرسیده بودم از مادرم خودمم که قبلا دیده بودم اون منظورش خونواده خودش بود چون بار اولش نیست همیشه کارشونو همه چیشونو میکوبه تو سرم در صورتی که هیچی نیستن منم گفتم پرسیدم از مادرم گفت من کارای مادرتو نمیپسندم که به ولا مادرم تو کل فامیل به کدبانو بودن معروفه منم گفتم احترام خودتو نگه دار گفت اره با اون غذاهای بدمزش به زور میخورم گفت خودتم دستپخت نداری خلاصه اعصابمو ریخت بهم منم گفتم اره مشخصه چند شب قبلش خواهرش یه دلمه پخته بود به معنای واقعی حال به هم زن هیشکی نتونست بخوره بی مزه نبود بدمزه منم اونو گفتم عصبانی شد گفت حق نداری راجب خواهرم حرف بزنی گفتم به تمام هیکلم ریدی به مادرم بی احترامی کردی الان منم گفتن جوش آورذی گفتم کاش رو منم انقدر حساس بودی گقت بیچاره خواهرام که اصلا تو رو نمیپسندیدن میگفتن زشته اینو نگیر گفت واسه همین اوایل باهات بد بودن البته یکیشون میگفت هر بار زنتو میبینم میگم حیف برادرم با این زن زشتش هر کاری باهات بکنن حقشونه اینم بگم من صدمو واسه خودش و خونوادش همیشه گداشتم