من نمیگم عاشقمه اما ی بار باتماممم ناچاری ودرموندگی گریه میکردم اینقدرررررر گریه کردم وسط گریه هام سرمو روب اسمون کردم تو تابستون توهوای صاف گفتم خداااا دلت براگریه هام نسوخت کاش توهم باهام اشک میریختی شایددلم اروم میشد شاید فکرکنید دروغ میگم اما تو دودقیقه نشد رعد وبرق وبارون شبیه بارون بهارشروع شد هیچوووقت یادم نمیره براخیلی وقته الانم آرزودارم مثل همون موقع ها صدامو بشنوه ودلش ب حال طفلای معصومم بسوزه بارون رحمتشو برای شفای بچه هام سرایزکنه