ازین میسوزم دید هیشکی و ندارم چقد تنهام چن بار پرسیدم کسی تو زندگیته منو وابسته نکن من خیلی تنهام قسم خورد هیشکیو نداره ولی همش دروع بود همش بعد نمیخاستم منو ول کن زد زیر اینکه من رل ندارم و الکی میگی
میدونی فراموشش گردم حالمم خوب شده بود تا اینکه مادرم حالش بد شد رفتم بیمارستان اشتباهی منو صدا زدن حراست رفتم دم در گفتم درخدمتم معذرت خواهی کردن گفتن ببخشید مادر اون اقا صدا زدیم ن شمارو نگاه کردم دیدم پسرس مادر اونم حالش بد بود چون فامیلیمون یکی بود فک کردن منم ازون روز باز حالم بده موقعی ک دیدمش ی لحظه خاس بیاد طرفم محل ندادم رفتم ولی بعد حالم خیلی بد شد
ای بابا، بازم موفق میشی فراموشش کنی، من چی که کلا تو یه دانشگاهیم هر روز باید روی نحسشو ببینم.
ولی اشکالی نداره، خدای ما هم بزرگه، ببین، فقط به خودت برس و فعال باش. به خودت فرصت بده، تو لایق تنهایی نیستی.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز