دیگ هیچ انگیزه ای واسه زندگی ندارم.ن از خانواده خودم نه از شوهر ن از زندگی نکبتیم.
من بمیرم راحت میشه فوقش میره ه زن دیگ میگیره.ی مدت غصه میخوره بعد فراموش میشم.
انقدر حالم بدع ک تو فکر اینم عروسی دوستم ک تموم شد وقتی شوهرم شب خونه نیست خودمو با....بکشم😭
الان نشستم روی ی تیکه کاغذ حرفامو نوشتم گذاشتم پشت تخته وایت برد تا اون شب بزارمش کنار خودم