من از یه وکیل پرسیدم گفت میری دادگاه بگو کتکم میزنه فش میده و محبت نمیکنه اینا دادگاه رای ب نفعت میده ولی طلاق نمبده فقط گوش مالیش میکنن گفتم اینجوری مه بدتر باهام لج میکنه و کینه ای میشه گفت تنها راه فقط اعتیاد ایناس یا توافقی
درسته از خانوادش جدا شدیم ولی از خونشون به خونمون راهه و مامانش وقت و بی وقت به بهونه دیدن دخترم سرزده وارد خونه میشه و اصلا حریم منو حفظ نمیکنه و منم نمیتونم چیزی بهش بگم هرچی ام ناراحتیمو تو صورتم نشون میدم به هیچ جاش نیس.
شهرشون یه شهر خیلی کوچیکه که همه همو میشناسن هیچ جا نمیشه رفت و منم مدام تنها تو خونه ام
حالا برگشتیم اومدیم خونمون ۳ هفتس اومدیم یه کلمه باهام حرف نزده جای خوابشو جدا کرده و بی احترامی میکنه بهم. خونه مامانمم رفتیم اصلا با خانوادم خوب نیس همیشه توهم اینو داره که خونوادم تو زندگیمون دخالت میکنن ولی بخدا هیچوقت اینطور نبوده
خودش هوای خانوادشو حسابی داره ولی یجوری رفتار میکنه انگار من کسیو ندارم و خونوادمو باید بزارم کنار
ولی واقعا اینارو داره.
کتکم زده فحشم داده محبت که دیگه بماند
امشبم گفتم تکلیف منو روشن کن من دیگه نمیخام ادامه بدم گفت میخای جداشی جدا شو ولی من هیچی بهت نمیدم یه ریالم بهت نمیدم اگه مردشی برو بدون هیچی درخواست طلاق بده
عاشق دخترمونه منم گفتم حضانت بچم تا ۷ سالگی با منه همین که بچمو ببرم برام کافیه. میدونم نقطه ضعفش بچشه
خط قرمز ، هرکسی گفت قید خانوادت بزن ریشه اش قطع کن رشد نکنه ، اولویت هر آدمی پدر مادره ، ،
حاضر نیس مشاوره بیاد میگه مگه پولم زیاده
منم دیگه علاقه ای بهش ندارم
خسته شدم انقدر محبتو گدایی کردم ازش خسته شدم انقدر بخاطرش خانودشو تحمل کردم خسته شدم انقدر لباسامو به سلیقه ی اون خریدم. پس خودم چی؟ پس خانوادم چی؟ ۲ سال پیشم با یکی از دوستای دبیرستانم رفتم کافه و دوس پسرش بهمون ملحق شد شوهرم فهمید منم البته همه چیو واضح و روشن براش تعریف کردم ولی بهونه شد دستش و دوسال مدام گفت تو به من خیانت کردی و دیگه نزاشت برم خونه مامانم دیر به دیر اونم فقط با خودش میتونم برم خونشون
دست یه آدم بی صفت بهونه دادم خسته شدم خیلی خسته شدم دیگه
مردیکه عوضی مگه ب زبون اونه که هیچی بهت نده اجرت المثل داری اندازه چند سالی که براش زندگی کردی جریمه میشه اون هیچ دوم مهریه آت چقدره اونو بزاری اجرا باید ب محضردارر پول بدی بزارن اجرا سوم بچه هم اره دست توعه این چرا اینقدر بیشعورع بگه تو مادر بچشی
بخدا خانوادم انقدددد محترمن انقد با شخصیتن اصلا از گل نازکتر بهش نگفتن.میریم خونشون انگار رو میخ نشسته تا باهاش حرف نزنی حرف نمیزنه با کسی. کلا تو قیافس جیگرم خون میشه اون دو روزی که میرم دیدنشون همیشه تو راه برگشت گریه میکنم
انقدرررر باهاش حرف زدمو نشده اصلا انگار تو گوش خر یاسین میخونی اصلا نمیخواد رو حرفام یکم فکر کنه
اصلا منو نمیبینه تا میگم من ناراضی ام میگه همه دلشون میخواد جای تو باشن اینهمه ثروت اینهمه پول
درصورتی که فقط آواز دهل از دور خوشه
خونه شهرستان که میریم خونه ی ۵۰ سال پیش مامانشه باهمون لوازم کهنه ولی اعتماد به نفس بالایی دارن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز