دیشب خواب دیدم تو بازارم کیف یکی رو زدن
بعد خانومه از کیف اویزون شد موتور کشیدش و صورتش دستاش زخم بود کلی خون اومده بود
بعد من پاشدم اصلا قرار نبود برم بازار پول هم ندارم که برم خرید
یهو معلم دخترم کاردستی گفت
منم پول گرفتم از شوهرم رفتیم بازار
یهو از تاکسی پیاده شدیم زن کنار من بود از تاکسی پیاده شد با ما
موتوری خواست بیاد
من یاد خوابم افتادم
زن و خودم و بچه مو کشیدم عقب
موتوری انگار جاخالب خورد افتاد تو جوب کنار درختا
بعد زن ه تازه طلبکار بود
نمی دونم شاید هم من تحت تاثیر خواب بودم
خانومه هم هی غر میزد که لباسمو خاکی کردی خانم دیوانه ای فلانی
موتوری هم از اون طرف