مادر من وقتی میشینم از خوشی هام میگم صراحتا حسودیشو نشون میده
ولی کافیه از یه بدبختیم بگم درجا تایید میکنه و باهام همراه میشه اصلا اهل آرام نصیحت کردن نیست همش تو قیافس
خیلیم حسوده همیشه بهم میگه تو لیاقت این دوتا بچه رو نداری
درحالیکه خودش هفت تا بچه داره و همه مونو زجر داد تا بزرگ شدیم
و از همه بدتر همش از بچه کوچیکم تعریف میکنه و با بزرگه مقایش میکنه
ولی من همیشه تو روش وایمیستم چون اصلا دوست ندارم بچه بزرگمو عقده ایی کنه مثل همون بالایی که تو کودکی سر همه آورد
یه اخلاق وحشتناکی که هم داره بین منو خواهر بردارا فتنه میندازه اصلا دوست نداره ما باهم خوب باشیم همش دوست داره ددشمن هم باشیم فقط همه با اون خوب باشیم