2777
2789
عنوان

اولین خواستگارم برادر دوستم بود دردسرایی ما دهه شصتیا

| مشاهده متن کامل بحث + 1244 بازدید | 73 پست

شبش سر سفره زنگ زدن داداشمم گوشی جواب داد وبه پدرم گفت خانمیه میگه با پدرتون کار دارم پدرمم یهو گفت چکار کردی مادر دوستت زنگ زده منم هول شده بودم گریه کردم گفتم بخدا میخان خواستگاری کنن من کاری نکردم 😂دیگه مادرم وداداشام میخندیدن 

منم گریه والرز دیگه صبحتاشون کرده بودن پدرم گفته بود  من فردا باید برم ماموریت ویک ماه نیستم بعد اومدم قرار میذاریم البت

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

تو این مدت دوست وخواهرم هی زنگ میزدن از برنامه هاشون میگفتن برای مراسم چی دوست داری چطور انجام بشه 

دیگه فک میکیردیم این ازدواج سر میگیره منم روم نمیشد چیرزی بگم اونام هی برام از اینده کار برادرشون میگفتن قرار بود خونه براش بگیرن اینا دیگه این مدتم برادر دوستم نگو میشسته پای تلفن به حرفامون گوش میداده دوستم بعدا برام گفت خو انموقع مث الان نبود تو خانواده ماهم رسم نبود پسر ودختر هم تا خواستگاری ببینن

تو این مدت دوست وخواهرم هی زنگ میزدن از برنامه هاشون میگفتن برای مراسم چی دوست داری چطور انجام بشه د ...

اَسی بقیشو هم بگو چیشد

میگن دعای دیگران برای آدم گیرا تره،چه خوب میشه  اگه برای شاد بودن هم دعا کنیم🙃

ولی با همون یه نگاه مهرش به دلم نشسته بود چون اولین پسری بود  وارد زندگیم شده بود خوش قد وبالا بود دلنشین بود صورتش 

خلاصه پدرم برگشت واونام زنگ زدن پدرم ولی راضی نبود هی میگفت دلم رضا نیست به این مراسم چون مادرش از ملک واملکاشون برام پدرم تعریف کرده اونم گفته بود یعنی پشت پسرمون خالی نمیکنیم پدرم هی میگفت این مدت همش کابوس دیدم دلم رضا نیست 

حتما به هم نرسیدید🙁

تو کتاب کیمیاگر بطورِ یقین نوشته:«آنچه قسمتِ  توست، از کنارت نخواهد گذشت. »واسه چیزی که از دست رفته غصه نخورید، یا برمیگرده یا اگه نمیرفت فقط باعث آسیب رسیدن بهتون میشد...! 🌱�         میشه واسه مشکلم یه صلوات بفرستید🥺🥰

نگو پدرم گفته سه شنبه بیاید مادرش پیش خودش فک کرده سه شنبه شگون نداره دوشنبه بریم خودشون هیچی به ما نگفتن که میخان بیان دوشنبه اینو دوستم بعدا گفت بهم دیگه من ومادرم مشغول تمییزی خونه شدیم مادرمم گفت بذار پرده هارو بدم  با فرش بدم بشورن گفتیم دیگه تا روز خواستگاری میارنش روز قبلش مادرم پرده هارو وشست فرشم قرار بود روز صبح خواستگاری بیارن 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792