۱ ساله منو میشناسع اما اونقدر عاشقمه که نمیتونم توصیفش کنم،با بیماریم کنار اومده(من دیسک کمر شدید دارم) و حتی ممکنه بچه دار نشم چون برای زایمان و بعد از زایمان قطعا کمرم به مشکل میخوره. با همه اینا کنار اومده و منو به خانوادش معرفی کرده ولی هنوز شرایط ازدواجو نداریم تا ۳.۴ سال دیگع.واسه بدست اوردنم خیلی تلاش کرد و حتی بارها گلستان شهدا رفت و اونجا گریه کرد و از شهدا خاست که من مال اون شم
اولین باری ک همو دیدیم برد منو گلستان شهدا و گریه کرد و گفت نذر کردم اگر دلتو بدست بیارم بیارمت پیش شهیدی ک تو رو ازش آرزو کردم🥲🥲
بچه ها ایشون و من همسنیم(۲۰ سالمونه) و ایشون دانشجو معلمه و از دو استان متفاوتیم(۳ ساعت فاصلس بینمون).
خیلی مهربونه😭😭 اون روز پامو بوسید😭😭و گفت فک نکن که کمرت مشکل داره من رهات میکنم😭😭 انقد بم توحه میکنه که حد نداره😭😭اما من زیاد چهرهش و هیکلش بدام جالب نیست،چون چهره اش یک مقدار نسبت به من جوان تر میزنه و هنوز مردونه نشده چهرش.
قسمم داده ک رهاش نکنم😭😭 از یه جهت میترسم نتونم اونقدری ک دوسم داره دوسش داشته باشم...چیکار کنم😭
یبار خاستم باهاش کات کنم گریه میکرد😭😭