من خواستم جای دیگه خونه بگیرم
خودم تنها زندگی میکنم
خونه خودمون محلی دیگه است
و بیشتر به خاطر نزدیکی محل کارم بود
خلاصه خونه بد نبود قدیمی بود اما قیمتش خوب
تا اینکه یک شخصی ( خانوم ) متوجه شدند
من با این شخص هیچ دوستی ندارم ...
فقط از بنگاه شنیده بود دنبال خونه ام ...
هستید بقیش بذارم؟
بز
بزار
خب
بگووووو میخوام برم سرکار
خلاصه اومد بهم گفت فلان محل میخوای بری؟ از آقای فلانی شنیدم...
منم گفتم و خوب چ خوب منم اونجا اقوامه
تو دیگ اسنپ نگیر بیا من ماشین دارم هر وقت خواست دوباره بازدید کنی میبرمت
منم گفتم باشه
بزار
خب
خب
به این بهانه ک ی سر به اقوام میخواد بزنه
من واس بازدید مجدد رفتم
این خانوم مغازه داره و گفت الان میبندم و بریم
اکی رو دادم
ومنتظر ک بیادش خلاضه رفتیم
و تعارف زدم گفتم شما هم میای؟
گفت اره عزیزمممم (با لحن خود شیرینی)
خلاصه اومد نگاه کرد اون اقای فلانب صاحب خونه و بنکاه دار هم بودن
خب
منم یکم صحبت کردم اون زنه هم هی سوال میپرسید
میگفت مثل دخترمی نمیخوام ب مشکل بخوری
خلاصه ۲ روز گذشت
و زنگ ب بنکاه دار زدم
گفتم من دارم میام هستید؟
میدونی چی بهم گفت؟؟؟
گفت اپن خونه رو همون خانومه گرفتن
گفتم چی؟؟؟
گفت اره مبلغ رو بیشتر پیشنعاذ داذه به اقای فلانی اونم قبول کرده
یعنی اینقدر این ادم گثافت و عوضی بود
