بچه ها مامانم از ازدواج قبلیش یه دختر داره خب خیلی به دعا و اینچیزا اعتقاد داره همیشه برا دخترش میگیره اینقدرم شانس داره من اصلا اعتقاد نداشتم تا اینکه چند روز پیش مشکل بدی برام پیش اومد از اون اصرار و از من
انکار خلاصه شمارشو داد منم دلم راضی نبود یه دعا برام نوشت روز سوم کارم بطور عجیب حل شد از اون روز استرس افتاده بجونم که مامانم میخواد منو از سرش بازکنه که دختر خودش سوگولی شه چون بابام عاشق منه اصلا نه انگار که مامانم به دنیا اوردتم اصلا دوسم نداره از اون روز خاستگار برام میاد یا اینکه اصلا دلم نمیخواد تو خونه باشم چیکار کنم خلاص شم توروخدا به دادم برسید حس میکنم میخواد بمیرم هرکی فقط تجربه داره درخواست بده توروخدا