برام عجیبه
سالن داره
یکهفته بعد فوت مادرش رفتم سالن دیدم مانتو سفید تنشه
زیادم حالش بد نبود با اینکه مادرش مثل فرشته ها بود
بازم امروز نوبت گرفتم رفتم من میخواستم دلداریش بدم و بگم دنیا همینه دیدم خودش غم به دلش نیست
میگفت میخندید شوخی میکرد
منو بگو میخواستم دلداری بدم
والا اون بیشتر منو دلداری داد
گفت روزگار میگذره همه میمیریم بخوایم واسه هر نفر خودمونو عذاب بدیم که نمیشه
نمیدونم شایدم حق با اونه من زیادی مرده پرستی میکنم