از شهر دیگه اومده خونه پدرش
منم دعوتشون کردم شام
گوشت گوساله یا گوسفند نداشتیم واقعیتش خیلی به شوهرم گفتم گوشت برو بخر گفت روز جمعه قصابی نیست و پشت گوش انداخت
دو بسته چرخی داشتم کتلت درست کردم+ دو تا مرغ شکم پر+ فسنجون + سالاد الویه + سوپ
میوه و آجیل و...همه چیز به راه بود
بعد منو صدا کرده تو اتاق که من شوهرم غریبه ست طعنه میده منو ،گوشت درست میکردی
منم خیلی محترمانه گفتم ما اندازه وسعمون مهمونی میدیم بضاعت منم همینقدر بوده
سر سفره زن و شوهر لب نزدن فقط یکم سوپ و سالاد خوردن
فقط بچه هاش خوردن و...
منم اصلا نگفتم چرا نمیخورید
آخر شب رفته خونه پدر شوهرم ،اونا رو پر کرده
مادر شوهرم زنگ زد که گوشت نداشتی میومدی از اینجا میبردی چرا جلو شوهرش آبرو داری نکردی
منم خیلی زورم اومد گفتم من خیلی زحمت کشیدم برای شام که بی احترامی کردن نخوردن ،دامادتون که ضعف گوشت قرمز داره بهتره مهمونی نره جایی ،شاید همه نداشته باشن
منم تو خونه خودم ،برای غذای مهمان خودم تصمیم میگیرم قرار نیست منو غذا بدن اونا ، داماد شما خیلی گشنه هست که لنگ شام خونه اینو اونه
مادر شوهرم دهنش بسته شد.
شوهرم گفت ای بابا چه حکایتی شد کاش گوشت خریده بودم
گفتم اگه خریده بودی ما پی به بیشعوری خواهرت و شوهرش نبرده بودیم
خدا رو شکر فهمیدیم چقد گشنه ن
حالا شوهرم گیر داده فردا گوشت بگیرم کباب کنیم دعوتشون کنیم گفتم محاله بزارم
اصلا دیگه نمیخوام بیان خونه من