دوساله عقدیم . دیگه خودم و خانوادم خسته شدیم . به شوهرم گفتم عروسی کنیم یه تاریخ حدودی با هم مشخص کردیم .که به خانواده ها بگیم.حالا به خانوادش گفته گفتن نه . باید سال عمو تموم بشه.عمویی که کلا قطع رابطه بودن و از طرفی پدربزگشون که فوت شده چهل روز بعد یکی از برادرشوهرام عروسی میگیره. واسه اون مباح بوده واسه من حرام . از طرفی به همه بچه هاشون خونه دادن ولی به ما میگن نمیدیم و واسه همین قول خونه مهریه منو کم گرفتن.الان شوهرم با من سر و سنگینه میگه تو متو درک نمیکنی. مادرشوهرم میخواد حرف حرف خودش باشه . اگه تاریخ مادرشوهر رو قبول کنم عروسی میره تا زمستون سال دیگه درصورتی که اگه تو تاریخ مشخص شده خودمون عروسی کنیم ۱۱ ماه از فوت اون خدابیامرز میگذره . یعنی فقط یک ماه زودتر . همه چی داره گرون میشه . اگه بخوام به حرف اونا گوش کنم باید مهمونامو نصف کنم با این تورم . از طرفی فرد مریض زیاد تو فامیل دور و نزدیک داریم اگه تو این مدت دوباره یکی خدایی نکرده چیزیش شد میره تا یکسال دیگه . به خدا بریدم دیگه .دخترش عقدمو به هم زد دعوا درست کرد بس نبود دارن سر عروسیم هم بهونه میارن