با برادر شوهرت صمیمی رفتار کن، ما هیچکس رو نداریم
اینا برادرن و ...
حالا موضوع چیه: اوایل ازدواجمون بخاطر برادر شوهرم خیلی دعوا داشتیم ، جوری که به مرز طلاق رفتیم
من به عموی شوهرم گفتم و عموشم زنگ زد به داداشش و بهش گفت از برادرت فاصله بگیر و ....
شوهر من به داداشش ماشین داد، تو مغازه ش شریکش کرد ، واسش لباس میخره، تولد میگیره و ....
به منم میگفت به تو ربطی نداره
حالا مادر شوهرم بهم میگه تو که به عموشون گفتی، اونم به پسرم( کوچکه) گفته که عروستون با این چیزها مشکل داره و .... سری قبل که اومدی اینجا تو به پسر من نگفتی خداحافظ و رفتی
حالا بیشتر باهاش صمیمی شو و .... چون پسرم ناراحت شده و به من گفته ناراحت شدم
برادر شوهرمم ۲۵ سالشه
منم بهش گفتم نمیدونم در مورد چی حرف میزنی، من دشمنی با کسی ندارم
به عموش گفتم چون زندگیم به طلاق کشیده شد
چون پسرت( شوهرم) به من چیز دیگه ای گفته بود و بعد از ازدواجم کار دیگه ای کرد
چون بهم گفت به تو ربطی نداره، بعدشم من آدمی نیستم که با کسی صمیمی بشم، اخلاقم اینطوره با اطرافیان خودمم همینطورم
دیگه هیچی نگفت