مشکل روحی دارم
یعنی قرص و اینا میخورم
ولی هر شب جونم در میاد تا بخوابم
یا گریه میکنم یا از حال میرم
یک روز تیمارستان بستری شده بودم چند ماه پیش اندازه یکسال برام گذشت و سختی کشیدم همش اونا میاد جلو چشمم
به بچه های اونجا که بهم التماس میکردن نرو تو بری مت تنها میشیم میترسیم
همش میگم اونا چیشدن پس
نمیدونم
یعنی میدونما چرت و پرته این فکرا ولی خب اصلا همینجوری گریه ام میگیره
انگار خدای نکرده یکی مرده
تو خونه حس خفگی میکنم میخوام برم بیرون