موقعی که میخواد بره سرکار میگه خوش به حال تو که توی خونهای. کارشو دوست نداره. شیفتی هم هست دیگه بدتر. اصلا کاری نیست
همیشه هم یه دعوایی درست میکنه و میره (حتی دروغ بهم میبنده که دعوا درست کنه خلاصه یه بهانهای برای دعوا جور میکنه) که اعصاب منو خورد کنه تا من راحت نباشم
چکار کنم؟ همیشه عصبیم میکنه
ازدواج دوممه
خیلی باهاش ساختم تا مجبور نشم طلاق بگیرم
اما انگار نمیشه که نمیشه
هر روز اعصابمو خورد میکنه
وقتایی که میخواد بره سرکار یه جور
وقتایی هم که توی خونهست یه جور دیگه روی اعصابه
کمکم کنید حتی دیگه به خانوادمم نمیتونم چیزی بگم
البته خانواده که چی بگم فقط یه مادر... بابام فوت شده
داداش ندارم خواهرامم سرشون به زندگی خودشون گرمه جلوی شوهراشون بد میشه تازه