نخواستم ب بابام بگم تاابنکه گفتن طلاقت میدیم سوختم کلی گریه کردم خدایا با بیپولی رفیق لازی بی مسئولیتی فحشوکتک اونم توعقد باکثافت کاری بادخالت خانوادش بافحشوبی احترامی های خانوادش کناراومدم دیگ نتونستم یهووترکیدم همه چیو ب بابام گفتم بابامم گفت غلط میکنی ابنقدرمیری تومهمونیاشون پاشد زنگ زد بزرگترشون ک مگه تهدید نمیکنید دخترموبیکس ک نیس مرد هستین بیایین دادگاه تکلیف دخترم روشن کنم تلفنی باخانواده شوهرم حرف زده کلیم بااون کسی ک حرف زده پیشش ب شوهرم حرف زده گفته این ادم عرضه زن داری نداره پدردخترمودراوردین میاددتوجمعتون تیکه وکنایه توکل فامیلاتون پشتش حرف میزنید بس دیگ مگه چکارکرده گناه کرده نمیخوادبامادرتون زندگی کنه مگه قدیم اون طرف این حرفا توکل خانوادشون جارزده ب خونم تشنن انتظاردارن هربلایی سرم بیارن چیزی نگم بعدبراشب یلد مهمونی هفته بعددوشنبه هم مهمونی خونه برادرشوهرم خدایا چطوربرم اینا ب خونم تشنن ابروموبردن شوهرمم پشتم خالی کرده توروخدا بگین چطوربرم شوهرمم گفت بایدبیای میخوای پاموازخانوادم ببری ابروموببری