2777
2789
عنوان

انتخاب و ازدواج اشتباهه من

178 بازدید | 30 پست

سلام

ممنون که اومدین تو تاپیکم

______________

قسمت اول :

۱۸ سالم بود

شرایط خیلی بدی خونه بابام داشتم 

دنبال ازدواج بودم که این اقا عاشقونه اومد جلو و ازدواج کردم

بعد ازدواج فهمیدم تعادل روانی نداره

دو تا شخصیت داره و جوری تو هر شخصیتش فرو میره که امکان نداره کسی شک کنه داره دروغ میگه ! من الان بعد سیزده سال هنوز دروغ و راستشو نمیفهمم . جوری با اعتماد به نفس و محکم قسم جونه بچمون رو میخوره که میگم داره راست میگه و بعد مدرک پیدا میکنم که دروغ بوده حرفش !

اصلا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید ...

یه شخصیت سیاه داره که هرکاری بگی ازش برمیاد و فقط به من نشون میده ! حتی چاقو بزرگ اشپزخونه رو گذاشت زیر گلوم و نشست روم که منو بکشه از ترس اعدام نکشت!

یه شخصیت سفید هم داره که کاملا تظاهر و دروغه و خیلی مسلط نقش یه پسر گوگولی و خوب رو بازی میکنه که هر کی ببینه میگه خوش به حال زنش .... . سربه زیر . کاری . مظلوم . که مورچه هم لگد نمیکنه ! که فقط در سال چند لحظه بهم نشون میده و جلو بقیه اونجوریه!

نزدیکترین کاراکتر شخصیتیش مشفق تو فیلم کیمیا هست !!

از دوران عقد شروع شد ماجرای بدبختیام کتک . داد و بیداد . فحاشی . تحقیر . دروغ . خیانت های متعدد . از خونه بارها نصفه شب پرتم میکرد بیرون

مهر و محبت نداشت . بغلم نمیکرد . حتی شب عروسیمون رفت تو اتاق درو بست . خانواده اهل دعا نویس و جادوگری . دوسال خواهرش با من تو خونه ۳۰ متری زندگی کرد! میگفت خونه داداششه ناراحتی تو برو!

لباس عروس کهنه تنم کردن ... داشتم جهازمو میچیدم میگفت باز نکن کارتونهاشو . باید دوباره ببندی بری ...

اینقدر بدی بهم کردن خودش و خانوادش . که هرچی بگم تموم نمیشه !

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

دو سال بعد ازدواجمون خیلی یهویی صبح پاشد رفت دادگاه طلاقم بده ! احضاریه فرستاد ... گفت دیگه نمیخوامت و تموم 

عکساشو با یه دختر دیگه اورد نشونم داد و گفت من اینو میخوام . قدش از تو بلندتره . لاغرتره. موهاش بلنده و ....

یه دختر دیگه هم دوست دختر قبلیش بود زنگ میزد بهش و پیام میدادن بهم

ولی من جایی نداشتم برم . اصلا چون کسیو نداشتم ازدواج کرده بودم ...

تو خونه بابام جایی برام نبود و حمایتشونو نداشتم و حتی طرف شوهدم بودن و حرف توشون بود که من خیانت کردم و شوهرم فهمیده و داره طلاقم میده . 

چون همه میپرسیدن چرا داره طلاقت میده و من میگفتم نمیدونم . بخدا کار بدی نکردم.... 

حتی قاضی تو دادگاه گفت چرا . گفت حق طلاق با مرده دوست دارم طلاقش بده . به مشاور دادگاه گفت قدش کوتاهه . من قد بلند دوست دارم ...

یعنی هیچ دلیلی نداشت که بگه بخاطر فلان بدی میخواد طلاقم بده


منم گشنه و تشنه موندم تو خونم . و اون رفت 

اخرشم بعد از سه ماه دید من نرفتم از خونه . در نهایت برگشت و به زندگی ادامه دادیم

هیچوقت پیشنهاد جدایی نمیدم ، ولی جدی کسی پشتت نبود جدا شی؟

نه هیچ کسی  نبود

تو دورانی که شوهرم ولم کرده بود تو خونه رفته بود

حتی غذا نداشتم بخورم

یادمه یروز از گشنگی سکه های ته کیف پولمو جمع کردم شد ۵۰۰ تومن .

یه پیراشکی خریدم

نصفشو صبح خوردم

نصفشو شب


به بابام هم گفتم چند بار بهم ۵ تومن ۱۰ تومن پول بده

میگفت مهریه اتو برو بگیر من ندارم

خونه اشونم رفتم چند روز ولی اونقدر جو سنگین و خراب بود . گشنگی خونه خودمو ترجیح دادم و برگشتم

طلاق بگیر خلاص کن خودتو

به همین راحتیا نیست طلاق

میخوام اول داستانمو بنویسم

بعد بگید نظرتونو

چون شرایط ها فرق داره

فقط من اینقدر داستانم زیاده که طولانیه 

هرچی خلاصه بخوام بنویسم

بازم طولانیه متاسفانه

اندازه ده تا سرگذشت سرم بلا اومده....

سعی میکنم هرچه خلاصه تر بنویسم

من دو دستی به زندگی چسبیده بودم

شوهرمم خیلیییی دوست داشتم و عاشقش بودم

یکسال نیم بعد از برگشتمون 

بچه دار شدم

بارداری سخت و تنهایی داشتم

سیسمونی ندادن خانواده ام . حتی یک عروسک !

تنها زایمان کردم

تنها اومدم خونه

تنها بچه بزرگ کردم



بچم ۶ ماهش بود

مریض شدم و دیگه نتونستم شیر بدم

پول نداشت پوشک بخره 

کهنه میشستم

پول شیرخشکم نداشت

یه مغازه لباس زدم تا خرج خودمو بچمو دربیارم

۵ سال با بچه . دو شیفت . سرما و گرما . مغازه ایستادم 

ولی چون شهرستانیم

اندازه ای که من میخواستم درامد نداد

و بعد پنج سال جمعش کردم

شوهرمم یه کار پیدا کرد که دیگه درامدش کافی بود و نیازی به کار کردن من دیگه نبود

به همین راحتیا نیست طلاقمیخوام اول داستانمو بنویسمبعد بگید نظرتونوچون شرایط ها فرق دارهفقط من اینقدر ...

وقتی اینهمه اذیتت میکنه دیگه چقد میخای تحمل کنی خودتو اذیت کنی اخه حیفی خب

این کلیات ماجرای زندگی من بود

گذشتها گذشت

الان یکساله مغازه امو بستم

خودم ۳۱ سالمه

دخترم ۶ ساله


تا اینجای زندگیمو بچگی کردم

اشتباه کردم

میخوام از اینجا به بعد زندگیمو درست انتخاب کنم و مسیر درستو برم


و الان برای همسرم تاپیک زدم

چون باهاش درگیرگ و چالش دارم

دیگه بعد از سیزده سال زندگی . جلوی خیلی از کارهاش ایستادم . با خانواده اش قطع رابطه کردم . قدرت گرفتم تو زندگی و دیگه اون بچه ۱۸ ساله کتک خور نیستم ....

ولی اون هنوز همون ادمه و این منم که جلوش ایستادم!

دروغ خیلیییی میگه

میدونم دوست دختر داره ولی نمیتونم ثابت کنه زرنگ شده

مکر و حیله داره

و هیچ جوریییی به درد من نمیخوره

و اعتراف میکنم هنوز نشناختمش و هربار که میگم دیگه آخر بد و سیاه بودنشه .  رفتاری میکنه که میفهمم سیاهی و بدیه این ادم ته نداره !

داد میزنه و دعوا . جوری که ابرویی پیش همسایه ها ندارم. تو خیابون داد میزنه سرم . خجالت میکشم ...

عذر میخوام ولی قشنگ منو یتیم و تو سری تور و احمق گیر اورده ....


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز