ن اقا نمیزاره از خونه بیرون برم لیسانسمو با بدبختی تموم کردم هرروز دعوا داشتیم ک مدرکم مدنده دانشگاه
خودشم ک دارو ندارش و بردن وگرنه قبلا حساب بانکیم پر بود
الان گیر کردیم
دوس دارم ی نمور ژل بزنم
ب لبم چونم ی خط گونم بندازم
اره دیگه سری قبل ک خیانت کرد رفت داد گوشیشو هک کردم گفت اینا کار من نبوده گفتم اوکی اگه دروغ بگی همه چیزتو از دست بدی ب خدا گفتم فقط ب منو بچه هام و خودش اسیبی نزن اما مالی حالشو بگیر
ب سال نکشید خونه هاش ماشیناش باغاش رفت
جالب میدونی چیه دیروزم گفت از این بدبخت تر شم اگه دروغ گفته باشم بهت ماشینش اتیش گرفت😏
نبابا هیچی
گفتم بدم ی حرفه یاد بگیرم خودشو کشت
فعلا دارم اما در حد اینکه ب خودم برسم نیست فعلا مدرسه بچه ها مهم تره و تو الویت اونو حل کنم بعد نوبت خودمه
قربونت لطف داری
کل طایفش منو قبول دارن
عموهاش داییاش منو میبینن بغل و بوسم میکنن
تمام دختراشون پسراشون با من جورن و صمیمی
اونم از تغییر کردنم میترسه بخاطر همین منو گذاشته ی گوشه و نمیزاره تکون بخورم
یکی نیست بگه من خودم خوب بودنو انتخاب کردم
الهی عزیزم به خدا از دل پاک و اون همه عشق بی قید و شرطیه که بهش دادی خدا هم دیده لیاقت نداره مرتیکه من موندم چجوری براش درس عبرت نشده آخه اره عزیزم مدرسه رو جور کن کمتر هم به حرف این مرتیکه گوش بده لطفا لطفا یه حرفه یاد بگیر تو این دعوای این سری باید ورق یه چیزایی رو به نفع خودت برگردونی اینجوری هم نمیشه باید سعی کن یه چیزایی رو ازش پس بگیری
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
19 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز