دوستم با هزار تمرین و زحمت فردا مسابقه هوش مصنوعی داره تو یه شهر دیگه بخاطر امتحان معلوم نزاشتش یکی دیگه ازشون قند داره انسولین باید بره بگیره از یه شهر دیگه معلم رحمش به حالش نیومد نمیزارتش بره خوده من مریضم سرما خوردم زنگ زدم با صدای گرفته و حال خراب گفتم میشه امتحان ندم بعدا امتحان بدم میگه اصلا به من ربطی نداره دانش اموزی وظیفته درس بخونی ، اخه چقدر یه ادم بی وجدان میتونه باشه
حالم خیلی بده بدنم درد میکنه یه عالمه ازم مونده خوابم میاد قرصا هم خواب اوره دیگه بدتر ، کاشکی امشب بگذره اینقدر حالم بده