2777
2789

اولین مربی شمشیرزنی و تیراندازی حضرت عباس می‌دونید کی بوده؟!

فاطمه کلابیه ؛ مادرشون :))))

وقتی قدرت های زنانه ی عاشورا رو می‌بینم فمینیست درونم بال درمیاره.

حضرت ام البنین به حدی تو شمشیرزنی مهارت داشته که حتی مردای قبیله ی خودشونم می‌ترسیدن با "ام البنین" سرشاخ بشن...

اگه عربستان و عراقِ قدیم، فدراسیون ورزشِ بانوان می‌داشتن شک نکن ایشون تو همه ی مسابقه های بین المللی، حریف بلژیکی و هلندی رو میذاشت تو جیب کوچیکش. و کاری می‌کرد که الجواد الخیابانی از خوشحالی و ذوقِ بعد از هر پیروزی ، سر به بیابون بذاره.

بله! صلح طلب ولی جنگ بلد...

حالا برام خیلی ملموس تر و عسل کره مربایی تره که بعضی از تیر و کمان بازای تیم ملی چرا بازوبند "یا ام البنین" میندازن دور حلقه ی بازوشون...

تاریخ می‌گه صحبت مبارزات ایشون حتی تا امپراطوری روم هم رسیده بوده‌.

کلمه ای کامل تر از "دلیر" در وصفش به ذهنم نمی‌رسه‌.

راستی یکی دیگه از وقایع جالب زندگیِ حضرت ام البنین این بوده که به هرکی میومده خواستگاریش جواب منفی می‌داده :))))

وقتی هم خانوادش ازش می‌پرسیدن دختر تو چرا انقد سرتقی و از بین این همه کیس مناسب شوهر پیدا نمی‌کنی؟!

برمیداره می‌گه : چون من مَردی بین اینا نمی‌بینم. شما یک مَرد به من نشون بدین تا من به وصالش دربیام. (لطفا همزمان چند دور سوس ماس تو ذهنتون پلی کنید.)

یه بارم که معاویه egg می‌کنه و میاد خواستگاری ایشون حضرت یه جوری با پودر لباسشوییِ دریا میشورتش میندازتش رو بَند که تو متن خود تاریخ اومده فرستاده ی معاویه که برای خواستگاری اومده بوده ؛ از ترس کفش هاش رو همونجا جا میذاره و فقط دَر می‌ره.

معاویه هم از لجش میاد یه دختر به اسم "میسون" رو عدل از همین قبیله می‌گیره تا حرصش رو خالی کنه. "میسون" هم "یزیدِ خاک توسر" رو به دنیا میاره.

خلاصه که این جریانات ادامه داشت تا این که عقیل، برادرِ مَردترین مَرد جهان اسَد سرمَد میاد و در خونه ی پدر فاطمه کلابیه رو می‌زنه و ...

بله! همونطور که مستحضرید بازم عشق آمد و آتش به همه عالم زد.

حضرت ام البنین بعد از این که این خبر رو شنید که بابا علیِ عزیز ما ازشون خواستگاری کرده گفت : خدا را سپاس! من به «مرد» راضی بودم ولی او «مَرد مردان» را نصیب من کرد.

حالا فکر نکنید با یه خانوم قلدر و چارشونه کشتی مواجهید.

تو کتاب ماه به روایت آه حضرت عباس در وصف ایشون می‌گه : " چنان لطیف و نجیب است که بی‌ترس از ملامت و سرزنش، می‌توانی ساعت‌ها با او سخن بگویی و به تمام اشتباهات و خطاهایت اعتراف کنی."

حرفم تموم. فقط این که بچه ها! لیدی های این خاندان به آدم اثبات می‌کنن که افسانه ها هم می‌تونن به واقعیت تبدیل بشن.



- منبع: چنل گرافات‌ شوریده‌ی یک گیاه سمی -

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

تو ذهن نویسنده چی میگذشته که تصمیم گرفته اینجوری بنویسه؟ خواسته متن طنز بنویسه یا تاریخی یا مذهبی؟ ا ...

اتفاقا به‌نظرم نثر شیوا و امروزی‌ای هست و قابل تحسینه.

متون مذهبی تاریخی معمولا حوصله‌ سر بر و خشک‌ترن.


بنظرم خعلی عالیه به زبان امروزی ها گفته ده دیت و اکس و وایب و..

دقیقا.

من به سختی کتب تاریخی سنگین و ورق می‌زنم. ولی این نوع نوشتار، واقعا مشتاق‌تر می‌کنه انسان و به خوندن! خواه ناخواه.

همونجایی که گفتید تو ذهنتون سوس ماس پلی کنید ترجیح دادم خوندن رو ادامه ندم.

 عاشق شده‌ام.شکست خورده‌ام. پیروز شده‌ام.اشتباه کرده‌ام.انتقام گرفته‌ام. تحقیر شده‌ام. دوست داشته شده‌ام.به من عشق ورزیده‌اند. زیرابم را زده‌اند. از کار بی‌کار شده‌ام.دستم را گرفته‌اند. سفر کرده‌ام. وحشت کرده‌ام.از ته دل خندیده‌ام.شهری را که دوست داشتم ببینم دیده‌ام. دیوانه‌وار رقصیده‌ام. خدا را گم کرده‌ام. خدا را دوباره پیدا کرده‌ام.سقوط کرده‌ام. در منجلاب دست و پا زده‌ام.نفرت ورزیده‌ام. از خودم متنفر شده‌ام. خودم را دوست داشته‌ام.برای درست کردن اشتباهاتم از جا بلند شده‌ام. برای ادامه‌ی یک زندگی جنگیده‌ام.نفرت‌هایم فروکش کرده‌اند.کتاب خوانده‌ام. فیلم دیده‌ام.فریاد زده‌ام.گریه کرده‌ام. دوست داشته‌ام تا ابد جاودانه بمانم. کسانی از دیدنم هیجان زده شده‌اند. کسی دوست داشته سرم از بدنم جدا شود. مسیرم را پیدا کرده‌ام. بدنم را به سبک خودم دوست داشته‌ام.هورمون‌های مادرانه‌ام فعال شده‌اند.عقل و منطقم غالب شده است.نگذاشته‌ام شکستم را ببینند.و در تمام این مسیر شبیه هیچکسی نبوده‌ام و چیست زندگی جز همه‌ی اینها... 🍂🔮
اتفاقا به‌نظرم نثر شیوا و امروزی‌ای هست و قابل تحسینه.متون مذهبی تاریخی معمولا حوصله‌ سر بر و خشک‌تر ...

اما من اصلا نتونستم با متن ارتباط بگیرم. به نظرم برای یک شخصیت تاریخی و مذهبی این متن زیادی جلف بود

اما من اصلا نتونستم با متن ارتباط بگیرم. به نظرم برای یک شخصیت تاریخی و مذهبی این متن زیادی جلف بود

منم همینطور شخصیت ایشون اینقدر بزرگ و والا بوده در شان شون اینطوری خوب نبود بنویسن

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792