یعنی دیگه همه فهمیدن حتی دیشب جلوی خودمم به روش آوردن که خدا شاهده جز احترام و مهمانداری و صبوری چیز دیگه ایی در حقش نداشتم جوری که شوهرم پیش چند نفر گفته نمیدونم چکار کنم مامانم زنم رو اذیت میکنه پیش خودمم گفته رفت و آمد رو باهاش کم میکنم
ما خیلی کم میریم خونه اش اون میاد می مونه خونمون
باید قطع کنی نه کم
والا شوهرت قبول کنه که حله
بگو به مادرش بگه شما که از زن من خوشت نمیاد چرا میای خونمون که اذیت بشی
عید به عید میرم ولی برای رفتن همسرم مانع نمیشن
حداقل خوبه شوهرت فهمیدس
مامان بزرگ منم از مامانم خوشش نمیومد
الانم قطع رابطه ایم
خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند.منم قشنگ نشونش میدادم که ازش خوشم میاد ولش کن دیگه توهم کنار بگیر و باهاش سرسنگین باش
عروس بعدی رو بیاره می‌فهمه دنیا دست کیه
همیشه همینطوره
بعدی میاد پدرشون درمیاره تا قدر اولی رو بدونن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
32 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز